دیدنی های روسیه

جاهای دیدنی روسیه و مکان‌های توریستی آن در شهرهای مختلف

روسیه، سرزمین پهناور سپید و شعله، جایی میان افسانه و واقعیت است؛ کشوری که در زمستان‌های بی‌پایانش بوی برف و تاریخ در هم می‌آمیزد و در تابستان‌های کوتاهش، خورشید تا نیمه‌شب از پنجره‌ها سرک می‌کشد. از گنبدهای رنگین مسکو تا کانال‌های نقره‌ای سن‌پترزبورگ، از سکوت دریاچه بایکال تا آتش شفق در آسمان مورمانسک — روسیه را نمی‌توان فقط دید، باید آن را احساس کرد.

در این سفرنامه، نه از زاویه‌ی راهنماهای خشک گردشگری، بلکه از نگاه یک عاشق فرهنگ و زیبایی، به جاهای دیدنی روسیه سر می‌زنیم؛ به تجربه‌ای از رنگ، صدا، نور و تاریخ.

مکان‌های تاریخی و فرهنگی مسکو

مسکو، پایتخت پهناور روسیه، شهری است که در هر وجب از خاکش ردپایی از تاریخ، قدرت و هنر به‌جا مانده است. شهری که در گذر قرن‌ها، از قلب امپراتوری تزارها تا دوران انقلاب و مدرنیته، همواره روح خود را حفظ کرده است. در این شهر، گذشته و حال در کنار هم قدم می‌زنند؛ گنبدهای طلایی کلیساها از میان آسمان‌خراش‌های مدرن سر برآورده‌اند و قطارهایی که از دل زمین عبور می‌کنند، همچنان در میان مرمر و نقاشی‌های تاریخی حرکت دارند. مسکو را باید شهری دانست که تاریخ در آن زنده است؛ نه فقط در موزه‌ها، بلکه در هر خیابان، هر صدای ناقوس و هر نور لوستری که بر سنگ‌فرش‌ها می‌افتد.

کاخ کرملین مسکو

میدان سرخ و کاخ کرملین؛ قلب تپنده تاریخ روسیه

اگر بخواهید تپش تاریخ روسیه را بشنوید، باید به میدان سرخ بروید؛ جایی که هر سنگ‌فرش، قصه‌ای از قرن‌ها قدرت، ایمان و ایستادگی را در سینه دارد. میدان سرخ نه‌فقط جغرافیای شهر، بلکه روح مسکو است. در روزهای برفی، وقتی سفیدی زمین با سرخی دیوارها درهم می‌آمیزد، منظره‌ای پدید می‌آید که هم سرد است و هم پر از زندگی.

کاخ کرملین، همچون نگینی در میانه‌ی این میدان، با برج‌های باشکوه و گنبدهای زرین خود می‌درخشد. درون دیوارهایش تاریخ امپراتورها، انقلاب‌ها و تصمیم‌هایی نهفته است که سرنوشت جهان را دگرگون کرده‌اند.
هنگام غروب، وقتی خورشید آخرین پرتوهایش را بر برج اسپاسکایا می‌تاباند و سایه‌ی ناقوس‌های بزرگ بر زمین می‌افتد، مسکو چهره‌ای شاعرانه می‌گیرد. گردشگران در سکوت به اطراف می‌نگرند و احساس می‌کنند در میانه‌ی صحنه‌ای از تاریخ ایستاده‌اند.

کلیسای سنت باسیل

کلیسای سنت باسیل؛ رنگ در برابر سرما

در انتهای میدان سرخ، ناگهان رنگ از دل خاکستری مسکو می‌جوشد: کلیسای جامع سنت باسیل، بنایی که شبیه هیچ کلیسای دیگری در جهان نیست. گنبدهای پیازی‌شکلش، چون شعله‌هایی یخ‌زده در باد، آسمان زمستانی را رنگ‌آمیزی کرده‌اند. سبز، آبی، زرد، ارغوانی؛ ترکیبی از رنگ‌هایی که گویی از رؤیای کودکی بر آمده‌اند.

ایوان مخوف این کلیسا را در قرن شانزدهم ساخت، پس از پیروزی در جنگ قازان، اما شاید خودش هم نمی‌دانست که بنای او روزی به چهره‌ی جاودانه‌ی روسیه بدل خواهد شد. روایت است که معمار آن‌قدر در طراحی این شاهکار هنری موفق بود که ایوان دستور داد چشمانش را کور کنند تا نتواند در هیچ کجای جهان بنایی چون آن بسازد.
 کاشی‌های رنگی دیوارها زیر نور زمستان می‌درخشند و صدای ناقوس‌ها در باد پیچیده است. اگر به آرامی به دیوارها دست بکشی، سرمای سنگ و گرمای ایمان را هم‌زمان حس می‌کنی. سنت باسیل، نماد پیروزی رنگ بر سرماست، پیروزی زیبایی بر خشونت زمان.

تئاتر بولشوی مسکو

تئاتر بولشوی و گالری ترتیاکوف؛ شکوه هنر روسی

در جایی دیگر از شهر، جایی که چراغ‌ها می‌درخشند و کالسکه‌ها از کنار خیابان عبور می‌کنند، تئاتر بولشوی قد برافراشته است؛ بنایی که در هر سانتش، موسیقی و رقص جاری است. تالاری عظیم با پرده‌های مخمل قرمز و چلچراغ‌هایی چون کهکشان.
 وقتی پرده بالا می‌رود و موسیقی چایکوفسکی در هوا می‌پیچد، مرز میان واقعیت و خیال از بین می‌رود. اینجا همان‌جاست که باله‌ی «دریاچه قو» برای نخستین بار جان گرفت؛ جایی که صدها سال است روح روسیه می‌رقصد.

در چند خیابان آن‌سوتر، گالری ترتیاکوف، پناهگاه هنر روسی است. نقاشی‌های ایلیا رپین، شیشکین، و ورشچاکوف بر دیوارها می‌درخشند. پرتره‌های شاعران و قدیسان، مناظر برفی و روستاهای روسی در قاب‌هایی زرین، سکوتی عمیق به فضا بخشیده‌اند. قدم‌زدن در میان آثار ترتیاکوف، مانند مرور دفتر خاطرات یک ملت است؛ ملتی که در سختی زیسته اما هرگز از آفرینش زیبایی دست نکشیده است.

مترو مسکو

مترو مسکو؛ موزه‌ای زیر زمین

زیر پای شهر، در عمق خاک، شاهکاری دیگر نهفته است: متروی مسکو. اینجا فقط مسیر جابه‌جایی نیست، بلکه گالری‌ای از مرمر و نور است. ایستگاه «کیف»، با ستون‌های سفید و لوسترهای باشکوهش، همچون تالار یک قصر سلطنتی است. در «کمسمولسکایا»، سقف‌ها با موزاییک‌هایی از صحنه‌های تاریخی تزیین شده‌اند؛ گویی هر ایستگاه، روایتی از دوران شوروی و افتخارات ملی را بازگو می‌کند.

روس‌ها به شوخی می‌گویند مترویشان «موزه‌ای است که قطار از میانش عبور می‌کند» و حقیقت همین است. هر روز میلیون‌ها نفر از این موزه‌ی زیرزمینی عبور می‌کنند، بی‌آنکه شاید به عظمتش فکر کنند. اما اگر لحظه‌ای بایستی و به انعکاس نور در دیوارهای سنگی نگاه کنی، درمی‌یابی که اینجا، در دل زمین، شکوه روسیه همچنان می‌درخشد.

زیارت عرفه و دینار مانیرو

برای سفر کاری، تفریحی یا حتی تحصیلی به روسیه، داشتن روبل همیشه یکی از دغدغه‌های اصلی مسافران است. با مانیرو این نگرانی برطرف می‌شود؛ چون می‌توانید روبل نقد را چه در ایران و چه در خود روسیه دریافت کنید، یا حتی مستقیم به حساب بانکی روسیه‌ای خود واریز داشته باشید. نرخ مناسب و کارمزد پایین مانیرو باعث می‌شود سفرتان آرام‌تر و بی‌دغدغه‌تر آغاز شود و شما فقط روی هدف اصلی سفرتان تمرکز کنید.

جاذبه‌های توریستی سن‌پترزبورگ

سن‌پترزبورگ، شهری است که از دل رؤیای یک تزار متولد شد. پتر کبیر آن را در اوایل قرن هجدهم ساخت تا پنجره‌ای رو به اروپا باشد؛ اما این شهر، چیزی فراتر از رؤیای یک پادشاه است؛ ملکه‌ای از آب و نور، که در هر فصل چهره‌ای تازه به خود می‌گیرد. اینجا، گذشته در کنار حال جاری است؛ در انعکاس خورشید بر آب‌های نِوا، در صدای ناقوس کلیساها، در قدم‌های گردشگرانی که میان کاخ‌ها و کانال‌ها گم می‌شوند.

موزه ارمیتاژ

موزه ارمیتاژ و کاخ زمستانی؛ شکوه تزارها

در قلب سن‌پترزبورگ، کنار رود نِوا، بنایی ایستاده که گویی زمان را در خود متوقف کرده است: کاخ زمستانی. رنگ سبز فیروزه‌ای دیوارها، قاب‌های سفید و پنجره‌های بلند، به آن شکوهی رؤیایی بخشیده‌اند. این کاخ زمانی اقامتگاه رسمی تزارها بود و امروز به بخشی از موزه‌ی ارمیتاژ تبدیل شده؛ یکی از بزرگ‌ترین موزه‌های جهان. درون تالارهای مرمرین آن، بیش از سه میلیون اثر هنری از سراسر جهان گرد آمده: نقاشی‌های رامبرانت و داوینچی، مجسمه‌های یونانی، جواهرات سلطنتی و یادگارهایی از تمدن‌های دور.

وقتی در تالار آینه قدم می‌زنی و انعکاس خود را در سقف‌های زرین می‌بینی، گویی در میان قرن‌ها سفر کرده‌ای. صدای نرم کفش‌ها روی سنگ‌های صیقلی، و نگاه خاموش مجسمه‌ها، احساسی از ابدیت در فضا می‌پراکند. ارمیتاژ فقط موزه‌ای برای چشم نیست؛ معبدی است برای روح، جایی که هنر، قدرت و تاریخ در سکوتی باشکوه در کنار هم نشسته‌اند.

کلیسای جامع مسیح ناجی روسیه

کلیسای ناجی در خون و کانال‌های شهر؛ ونیز شمال

اگر بخواهید معنای واژه‌ی «شکوه» را در روسیه ببینید، کافی‌ست به کنار کانال گریبایدوف بروید، جایی که کلیسای ناجی در خون با گنبدهای آبی و طلایی‌اش از میان مه قد برافراشته است.
 این کلیسا بر مزار تزار الکساندر دوم ساخته شد، در همان جایی که به دست مخالفانش ترور شد. دیوارهای داخلی آن پوشیده از هزاران متر مربع موزاییک است؛ تصاویری که با دقتی الهی چیده شده‌اند و نور از میانشان چون دعایی طلایی عبور می‌کند. سن‌پترزبورگ را بی‌دلیل «ونیز شمال» نمی‌نامند. شبکه‌ی کانال‌ها و پل‌های سنگی‌اش شهر را به دفتری از آب بدل کرده است. هر پل، قصه‌ای دارد، و هر انعکاس در آب، تصویری از آسمان.
در هنگام غروب، قایق‌ها روی نِوا حرکت می‌کنند، صدای پرندگان در هوا می‌پیچد و کلیساها در آب لرزان دیده می‌شوند. در آن لحظه درمی‌یابی که این شهر، نه فقط ساخته‌ی انسان، بلکه آفرینشی از خیال و نور است.

پل‌های متحرک روسیه

خیابان نِوسکی و پل‌های متحرک؛ شب‌های سفید شهر

شاهرگ زندگی سن‌پترزبورگ، خیابان نِوسکی پراسپکت است؛ خیابانی بلند، پر از زندگی، موسیقی و نور. مغازه‌های قدیمی با تابلوی طلاکاری‌شده، کتاب‌فروشی‌های عطرآگین از کاغذ و کافه‌هایی که صدای پیانو از پنجره‌شان شنیده می‌شود، همه و همه در نِوسکی جمع‌اند. در زمستان، چراغ‌ها چون ستارگانی بر زمین می‌درخشند و در تابستان، شب‌های سفید بر فراز شهر گسترده‌اند.

شب‌های سفید پدیده‌ای است که تنها در عرض‌های شمالی رخ می‌دهد؛ زمانی که خورشید هرگز به‌طور کامل غروب نمی‌کند و آسمان تا نیمه‌شب درخشان می‌ماند. در این شب‌ها، شهر بیدار است؛ مردم در خیابان‌ها قدم می‌زنند، موسیقی‌دانان در پل‌ها می‌نوازند، و پل‌های متحرک نِوا، یکی‌یکی بالا می‌روند تا عبور کشتی‌ها را ممکن کنند. تماشای این صحنه از روی ساحل، شبیه تماشای رقص آرام غول‌های آهنی در برابر نور طلایی سپیده‌دم است.

کاخ پیترهوف؛ باغی از طلا و فواره

کمی آن‌سوتر از شهر، در سواحل خلیج فنلاند، کاخ پیترهوف قرار دارد؛ مجموعه‌ای از کاخ‌ها، باغ‌ها و آب‌نماها که به فرمان پتر کبیر ساخته شد. فواره‌ی بزرگ مرکزی، که مجسمه‌ی سامسون را در حال نبرد با شیر نشان می‌دهد، طلایی‌ست و زیر نور خورشید می‌درخشد. صدای آب، موسیقی باد و بوی رزهای باغ، در هوا پیچیده‌اند. پیترهوف را «ورسای روسیه» می‌نامند، اما در حقیقت، شکوهی دارد که از مرز تقلید گذشته است؛ تصویری از جاه‌طلبی و ذوق پادشاهی که می‌خواست طبیعت را نیز در خدمت زیبایی بگیرد.

موزه روس و کاخ یوسوپوف

موزه روس و کاخ یوسوپوف؛ چهره‌ی فرهنگی سن‌پترزبورگ

برای لمس روح هنری شهر، باید به موزه‌ی روس سر زد؛ جایی که آثار نقاشان بزرگ بومی از قرن نوزدهم تا امروز در آن نگهداری می‌شود. در تابلوهای این موزه، چهره‌ی مردم روسیه را می‌بینی: دهقانان در برف، زنان در لباس‌های محلی، و مناظر بیکران دشت‌های شمال. اما اگر به دنبال رمز و راز تاریخ هستی، کاخ یوسوپوف را از دست نده؛ همان جایی که راز قتل راسپوتین، مشاور مرموز تزار نیکلای دوم، در آن نهفته است. تالارها و زیرزمین‌هایش هنوز بوی دسیسه و نجواهای شبانه می‌دهند.

سن‌پترزبورگ، شهری است میان نور و سایه، میان ایمان و هنر، میان شرق و غرب. شهر شاعران و تزارها، شهر مه و موسیقی. وقتی در خیابان‌هایش قدم می‌زنید و صدای زنگ کلیساها را از دور می‌شنوید، درمی‌یابید که اینجا فقط یک مقصد گردشگری نیست؛ اینجا روسیه است، در زیباترین چهره‌اش.

طبیعت و مناطق بکر روسیه

پهنه‌ی روسیه، همانند شعری است که در هر سطرش بوی زمین و صدای باد جاری است. از جنگل‌های انبوه تایگا تا دشت‌های بی‌انتها و قله‌های پوشیده از برف، این سرزمین گسترده، جهانی‌ست از تضادها: سرمای خالص در برابر گرمای زندگی. در روسیه، طبیعت نه فقط پس‌زمینه‌ی زندگی، بلکه قهرمان اصلی داستان است؛ نیرویی زنده، باشکوه و گاه ترسناک. هر گوشه‌اش تجربه‌ای تازه از سکوت، زیبایی و هیبت است.

دریاچه بایکال

دریاچه بایکال؛ زمرد سیبری

در اعماق سیبری، جایی میان کوه‌های مه‌گرفته و جنگل‌های بکر، دریاچه بایکال چون زمردی درخشان در دل زمین می‌تپد. این دریاچه را «چشم زمین» می‌نامند؛ چشمی که بازتاب آسمان را در خود نگه می‌دارد.  آب آن چنان شفاف است که گویی نگاهت به اعماق روح زمین فرو می‌رود. در زمستان، سطحش یخ می‌بندد و ترک‌های شیشه‌ای یخ چون نقش‌ونگارهایی از زمان باستان در آن پدیدار می‌شوند. گردشگران بر روی یخ‌های ضخیم قدم می‌زنند و صدای خفیف ترک خوردن را می‌شنوند، صدایی که به زمزمه‌ی زمین می‌ماند.

اما بایکال فقط زیبا نیست؛ کهن‌ترین و عمیق‌ترین دریاچه‌ی آب شیرین جهان است، با قدمتی بیش از ۲۵ میلیون سال. بیش از بیست درصد آب شیرین کره‌ی زمین در دل آن جای گرفته است. در تابستان، نسیم از کوهستان‌های اطراف می‌وزد، پرندگان مهاجر بر سطح آب می‌چرخند، و کشتی‌های کوچک، چون نقطه‌هایی نقره‌ای بر پهنه‌ی بیکران آن شناور می‌شوند. در این سکوتِ درخشان، بایکال نه فقط دریاچه‌ای طبیعی، که روح زنده‌ی سیبری است.

کوه البروس؛ بام اروپا

در جنوب روسیه، جایی که رشته‌کوه قفقاز چون دیواری میان جهان‌ها کشیده شده است، کوه البروس سر به آسمان می‌ساید؛ بلندترین نقطه‌ی اروپا، با قله‌ای پوشیده از برف‌های جاودان. البروس را «پیرِ سفید» می‌نامند؛ کوهی که همیشه در سکوتی باشکوه فرو رفته و از دور، همچون ابری ساکن در افق دیده می‌شود.

صعود به قله‌ی البروس رؤیایی است برای کوهنوردان سراسر جهان. مسیر پرشیب و یخ‌زده‌ی آن، آزمونی است میان انسان و طبیعت. اما حتی اگر در دامنه‌های پایین‌تر بایستی و به قله‌های دوقلوی آن بنگری، احساس کوچکی و احترام در تو زنده می‌شود. با طلوع خورشید، برف‌ها چون زر خالص می‌درخشند و آسمان قفقاز رنگی آبی و شفاف می‌گیرد. سکوت البروس، سکوتی نیست که تهی باشد؛ سکوتی است که در آن می‌توان صدای زمین را شنید.

در دامنه‌های این کوه، روستاهای کوچک با خانه‌های سنگی و دود از بخاری‌ها دیده می‌شوند. مردم محلی، چای داغ را در فنجان‌های مسی سرو می‌کنند و از افسانه‌هایی می‌گویند که در آن، البروس نه کوه، بلکه روحی نگهبان است — روحی که بر مرز میان اروپا و آسیا بیدار ایستاده است.

دره آب‌فشان‌ها و ستون‌های سنگی کومی؛ طبیعتی از جنس اسطوره

اگر بایکال قلب سیبری باشد، کامچاتکا بی‌تردید نفس آتشین زمین است. در این شبه‌جزیره‌ی دورافتاده، زمین هنوز در حال جوشیدن است. بخار از شکاف‌های خاک بیرون می‌زند، و چشمه‌های آب داغ چون ستون‌های بخار به آسمان می‌پیچند. اینجا، دره‌ی آب‌فشان‌هاست؛ دومین مجموعه‌ی بزرگ آب‌فشان‌های جهان، با بیش از ۹۰ دهانه‌ی فعال که هرکدام چون دهانِ زمین، گرمای درونش را فریاد می‌زنند.
بخارها در هوای سرد به مه بدل می‌شوند، و در زیر نور خورشید، رنگین‌کمان‌هایی از بخار شکل می‌گیرد. صدای جوشش آب، هم‌زمان هم ترسناک است و هم آرامش‌بخش — گویی زمین، با زبان خودش سخن می‌گوید. در شمال روسیه، در جمهوری کومی، طبیعت چهره‌ای دیگر از عظمت خود را آشکار می‌کند: ستون‌های سنگی مان‌پوپو‌نر.
هفت سنگ غول‌پیکر با ارتفاعی تا ۴۰ متر، در میانه‌ی دشتی بادخیز ایستاده‌اند؛ طبیعی، خاموش و پرابهت. هیچ انسانی آن‌ها را نساخته است. باد، باران و زمان، طی میلیون‌ها سال، آن‌ها را از دل کوه بیرون کشیده‌اند. بومیان باور دارند که این ستون‌ها ارواح جنگجویان باستانی‌اند که به سنگ بدل شده‌اند تا از سرزمین خود پاسداری کنند. ایستادن در برابرشان، احساسی از احترام و حیرت برمی‌انگیزد؛ گویی در حضور اسطوره‌ای زنده‌ای ایستاده‌ای.

تجربه‌های گردشگری خاص روسیه

تجربه‌های گردشگری خاص روسیه

روسیه فقط کشوری برای دیدن نیست؛ سرزمینی است برای تجربه کردن. جایی که هر پدیده، از آسمان گرفته تا زمین، رنگی از شگفتی و رمز دارد. در اینجا سفر، تنها جابه‌جایی جغرافیایی نیست؛ سفری است در حس، در روح، در خودِ زمان. از رقص نورهای آسمان تا ریتم چرخ‌های قطار و بخار گرم سوناهای چوبی، هر تجربه در روسیه داستانی است از پیوند انسان با طبیعت و سنت.

شفق قطبی در مورمانسک

تماشای شفق قطبی در مورمانسک؛ رقص نور در سپیدی شب

در دوردست‌های شمال، جایی که شب‌ها بی‌پایان‌اند و برف چون فرش نقره‌ای بر زمین گسترده، مورمانسک به شهری رویایی بدل می‌شود. در آسمان آن، ناگهان نورها جان می‌گیرند؛ پرده‌هایی سبز، بنفش و گاه سرخ، آرام آرام می‌رقصند. شفق قطبی در روسیه نه‌فقط یک منظره، بلکه تجربه‌ای عرفانی است؛ برخورد میان زمین سرد و آسمان زنده.

در سکوت شب، فقط صدای نفس خودت و گاه خش‌خش برف زیر پاهایت شنیده می‌شود. در آن لحظه، وقتی رنگ‌ها در آسمان موج می‌زنند، زمان متوقف می‌شود. احساس می‌کنید جهان بزرگ‌تر از آن است که تصور کرده‌اید، و در میان رقص نورها، به بخشی از این راز بدل می‌شوید. شفق قطبی مورمانسک یادآور این حقیقت است که زیبایی، گاهی در سردترین نقطه‌ی زمین هم می‌روید.

سفر با قطار ترانس‌سیبری

سفر با قطار ترانس‌سیبری؛ از مسکو تا ولادی‌وستوک

هیچ سفر زمینی در جهان به اندازه‌ی قطار ترانس‌سیبری افسانه‌ای نیست. این خط آهن، که از قلب اروپا تا لبه‌ی اقیانوس آرام امتداد دارد، طولانی‌ترین مسیر ریلی جهان است؛ بیش از نه‌هزار کیلومتر در هفت روز. وقتی قطار از ایستگاه یاروسلاوسکی مسکو حرکت می‌کند، در واقع وارد سفری در زمان می‌شوی. در یک کوپه‌ی چوبی، کنار پنجره‌ای که جهان در آن می‌گذرد، چای داغ در لیوانی با نگهدارنده‌ی نقره‌ای سرو می‌شود.

در هر ایستگاه، چهره‌ی تازه‌ای از روسیه آشکار می‌شود: جنگل‌های غانِ سفیدپوش، دهکده‌هایی با سقف‌های آبی و دشت‌هایی که تا افق ادامه دارند. خورشید در سیبری طلوع می‌کند و در ولادی‌وستوک غروب می‌یابد؛ سفری که مرز میان شرق و غرب را در می‌نوردد.

در واگن‌ها، مسافران ناشناس تبدیل به همراهان می‌شوند. صدای چرخ‌های قطار بر ریل‌ها، آهنگی آرام و مداوم است؛ ریتمی که روح را آرام می‌کند.

سوناهای سنتی روسی و جشن‌های محلی

روس‌ها قرن‌هاست هنر زیستن در سرما را به کمال رسانده‌اند. در دل جنگل‌ها و روستاها، هنوز بَـنیاها (سوناهای سنتی روسی) برافروخته‌اند؛ خانه‌های چوبی کوچکی که در آن بخار داغ و سرمای بیرون در نبردی دلپذیر درهم می‌آمیزند. آیین سونا ساده است، اما ژرف؛ نشستن در گرمای بخار تا جانت از درون سبک شود و سپس شیرجه در آب یخ‌زده‌ی رودخانه‌ای نزدیک. تضادی که جان را تازه می‌کند و خستگی روح را می‌شوید.
روس‌ها می‌گویند «بَـنیا» نه فقط جسم، که روح را نیز پاک می‌کند؛ آیینی که میان گرما و یخ، میان آتش و برف، معنای تعادل را می‌آموزد.

در گوشه و کنار کشور، جشن‌های محلی نیز نشانی از زندگی جاری مردم‌اند. در زمستان، روستاییان برای جشن «ماسْلِنیتسا» (خداحافظی با سرما) گرد هم می‌آیند، آتش می‌افروزند، آواز می‌خوانند و پنکیک‌های ضخیم و شیرین می‌پزند. در تابستان، جشن‌های برداشت، با رقص‌های سنتی، سازهای محلی و نان‌های تازه‌ی چاودار همراه است. بوی دود هیزم، صدای خنده‌ی کودکان و موسیقی بالالایکا در فضا پخش می‌شود.

نتیجه‌گیری

روسیه، بیش از آنکه مقصدی برای سفر باشد، سفری به درون تاریخ و طبیعت است. از گنبدهای رنگین مسکو تا شفق‌های مورمانسک، از سکوت دریاچه بایکال تا همهمه‌ی خیابان نِوسکی، هر گوشه‌اش نغمه‌ای جداگانه دارد.  در این سرزمین، گذشته در کنار حال زندگی می‌کند و فرهنگ، همچون رود نِوا، در جریان است. شاید راز جادوی روسیه همین باشد: کشوری که هر بار که می‌بینی‌اش، تازه‌تر می‌شود.

روسیه برای سفر گردشگری امن است؟

بله، روسیه یکی از کشورهایی است که برای گردشگران امنیت بالایی دارد. با رعایت قوانین عمومی و آشنایی با زبان انگلیسی در شهرهای بزرگ، می‌توانید با خیال آسوده سفر کنید.

بهترین زمان سفر به روسیه چه زمانی است؟

تابستان (ژوئن تا آگوست) بهترین زمان برای سفر است؛ روزهای طولانی، هوای معتدل و شب‌های سفید سن‌پترزبورگ تجربه‌ای فراموش‌نشدنی می‌سازد.

آیا سفر به روسیه بدون دانستن زبان روسی ممکن است؟

در شهرهای بزرگی مانند مسکو و سن‌پترزبورگ، بیشتر تابلوها و منوها به انگلیسی هستند. با کمی آمادگی و استفاده از اپ‌های ترجمه، مشکلی نخواهید داشت.

برای دیدن شفق قطبی کجا برویم؟

شفق قطبی در شهر مورمانسک و مناطق شمالی روسیه قابل مشاهده است. بهترین زمان آن از نوامبر تا مارس است که آسمان صاف و شب‌ها طولانی‌اند.

آیا نیاز به ویزا برای سفر به روسیه داریم؟

بله، شهروندان ایرانی برای ورود به روسیه نیاز به ویزای توریستی دارند که معمولاً طی چند روز کاری صادر می‌شود.

بیشتر بخوانید:

راهنمای سفر به روسیه

قیمت اجاره خانه در روسیه

بهترین زمان های دیدن شفق قطبی روسیه

تاریخ شفق قطبی روسیه

برای سفر به روسیه چقدر پول لازم است؟

برای سفر به روسیه چه پولی ببریم؟

فستیوال های معروف روسیه

نکات مهم قبل از خرید روبل

آیا کارت بانکی ایران در ترکیه کار می‌کند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *